اين بخش از كلام امام (ع) هشت صفت از صفات جمال و كمال خداوند را در بر دارد:
1- يگانگى خداوند كه با تأكيد بر نداشتن شريك، با اين عبارت كه: «لا شريك له» اثبات شده است.
پيش از اين ما يگانگى خداوند را با دليل عقلى ثابت كرديم، و چون اين موضوع از امورى نيست كه اثبات نبوّت بر آن متوقّف باشد، در اين مورد به دليل نقلى بسنده مى كنيم. خداوند متعال فرموده است: «لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا» و باز فرموده است: «خداى شما خدايى است يگانه، و جز او خدايى نيست».
2- اوليّت حق تعالى، كه هيچ چيز بر ذات خداوند سبقت نداشته بيان شده است.
3- در اين فراز ثابت گرديده است كه وجود حق تعالى نسبت به همه اشياء آخر است.
يعنى ذاتى غير متناهى است، و در حدى محدود نيست. در باره معنى اول و آخر بودن خداوند پيش از اين خطبه بطور كامل بحث كرديم. اين كه امام (ع) قبل و بعد بودن اشيا را نسبت به خداوند در اين خطبه نفى فرموده است، صرفا براى بيان تأكيد اين حقيقت است.
4- در خداشناسى اوهام بدرك ذات حق نمى رسند، تا براى او صفتى را اثبات كنند.
پيش از اين در شرح سخنان امام (ع) اين حقيقت را دانسته ايد كه حكم خيال و اوهام جز در امور محسوس و يا وابسته به محسوس صادق نيست و امورى كه از ويژگيهاى ماده و مقوله وضع، مجرّد باشند قوّه واهمه كل وجود آنها را انكار مى كند چه برسد كه براى آنها صفاتى را هم تصديق داشته باشد، عقل محض است كه خداوند را متّصف به صفت مى داند، آنهم نه اوصافى كه ذاتا نمود خارجى داشته باشند، بلكه در مقايسه با غير، اين امور اعتبارى را عقل انتزاع مى كند. از معنى انتزاع صفت چنين فهميده نمى شود كه عقل مى تواند صفاتى را براى حق تعالى اثبات كند، بلكه معنايش آن است كه حكم اوهام در باره اوصاف خداوند حكم درستى نيست، چه شعاع عمل آنها صرفا محسوسات مى باشد.
5- حق تعالى كيفيّتى ندارد كه خردها بر آن دست يابند.
براى توضيح اين مطلب لازم است كه پيشاپيش معنى كيفيت روشن شود. بدين منظور مى گوييم، كيفيّت: عبارت از ويژگيى است كه در محلّى ثبات و استقرار يافته باشد، به گونه اى كه ذاتا، قابل قسمت كردن، و يا نسبت دادن به چيزى نباشد، و چون خداوند متعال هيچ صفت زايد بر ذاتى ندارد كه ذات جايگاه آن صفت باشد محال است كه بتوان به چگونگى ذات حق تعالى وقوف و اطلاع يافت.
6- ذات مقدّس خداوند جزء و بعض ندارد.
اين سخن امام (ع) اشاره به كميّت نداشتن وجود حق تعالى است، زيرا چنان كه دانسته ايد، كميّت يا مقدار از خصوصيّات جسم است وقتى كه خداوند داراى جسم نباشد كميّت ندارد، و چيزى كه مقدار نداشته باشد، بعض و جزء ندارد. بعلاوه هر چيزى كه از جزء تشكيل يافته باشد، نيازمند جزء خواهد بود، و هر نيازمندى ممكن الوجود است. در صورتى كه خداوند واجب الوجود مى باشد.
7- هفتمين صفت بارى تعالى اين است، كه: چشمها نمى توانند بر او احاطه يابند چنان كه خداوند خود فرموده است: «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ».
اين موضوع كه خداوند قابل رؤيت نيست، ميان دانشمندان اسلامى اختلاف نظر است. قبل از اين در باره اين معنى به تفصيل سخن گفته ايم كه خلاصه آن اين است: با حسّ بينايى بى هيچ واسطه اى رنگها و نورها درك مى شوند و سپس بوسيله رنگ و نور، رنگ پذيرها، و اشيا روشنى يافته، مورد رؤيت قرار مى گيرند. چون رنگ و روشنايى از خصوصيّات جسم اند، و خداوند از خصوصيّات آن پاك و منزّه مى باشد، بنا بر اين غير ممكن است كه با حسّ بينايى درك شود.
8- ويژگى هشتم، دلها توانايى احاطه بر ذات حق را ندارند.
مقصود حضرت از بيان اين صفت اين است كه خرد انسان از احاطه يافتن بر حقيقت ذات خداوند ناتوان است. قبل از اين در باره اين خصوصيّت حق تعالى توضيح بيشترى داده شده است بيش از آن نيازى در اين مورد احساس نمى شود.